اقتصاد را حرفه ای بخوانید
لوگو
کد خبر: ۲۵۲۲

رئال مادرید اینگونه سقوط کرد

به نظر می‌رسد که ژابی هر روز به لپه پرتگاه نزدیک‌تر می‌شود و ستاره‌های رئال مادرید دیگر تمایلی به ادامه این همکاری ندارند.

رئال مادرید اینگونه سقوط کرد
تبلیغات

به نظر می‌رسد که ژابی هر روز به لپه پرتگاه نزدیک‌تر می‌شود و ستاره‌های رئال مادرید دیگر تمایلی به ادامه این همکاری ندارند.

روزى که وینیسیوس در برابر چشمان تمام برنابئو منفجر شد، پروژه ژابی آلونسو از هم پاشید. بدون حمایت باشگاه که تصمیم گرفت دخالت نکند و همه‌ چیز را به‌دست سرمربی بسپارد، ژابی کم‌کم اقتدار و هویتی را که با آن ۱۳ پیروزی در ۱۴ بازی به‌دست آورده بود، از دست داد. پیروزی مقابل بارسا شکافی به وجود آورد که نه‌ تنها بسته نشد، بلکه هر روز بزرگ‌تر شد.

ژابی آلونسو با ماموریتی واضح به این باشگاه رسید: ساختن تیمی باشخصیت، مدرن و با هویتی تعریف‌ شده. در رئال از شیوه همیشه ملایم کارلو آنچلوتی یا زین‌‌الدین زیدان خسته بودند و پس از سال‌ها مدیریت نرم و سلسله‌ مراتب دست‌ نخوردنی، این باشگاه تصمیم گرفت فرصت را به مربی نسل جدیدی بدهد، مربی مدرن‌تری که بتواند مسیر مشخصی ترسیم کند، به سبک میکل آرتتا در آرسنال. این سرمربی با تیمش همه را خیره کرده بود و همه در برنابئو مطمئن بودند که رئال به چنین چیزی نیاز دارد، هرچند این فرمول تاریخی در این تیم همیشه جواب نداده بود.

ژابی آلونسو که لورکوزن را به تیمی قهرمان تبدیل کرده و از بازیکنان گمنام، ستاره‌های بزرگ و جهانی ساخته بود، با وفاداری به ایده‌هایش این چالش را پذیرفت. او نیامده بود که خودش را با رختکن وفق دهد، بلکه می‌خواست آن را متحول کند.

برنامه‌ای روشن از همان روز اول

از همان زمان ورود، ژابی آلونسو به وضوح می‌دانست چه نوع تیمی می‌خواهد و این را خیلی زود در جام جهانی باشگاه‌ها نشان داد. ژابی تیمی با تنوع تاکتیکی به زمین می‌فرستاد که قادر باشد از چند سیستم استفاده کند اما با ایده‌ای غیرقابل‌ چشم‌پوشی آغاز می‌شد: پرس بالا و تعهد جمعی. برای این، نخستین قدم ساختن تیمی حول امباپه بود، با بازیکنانی فداکار در اطراف او. مربی باهوش بود و به بهترین بازیکن جهان تکیه کرد و به ابهامی که آنچلوتی یک سال قبل نشان داده بود، پایان داد.

هم‌زمان با تکیه بر کیلیان، پیامی مستقیم به وینیسیوس فرستاد: اگر می‌خواهی بازی کنی، باید بدوی. این بازیکن برزیلی بیشتر از معمول نیمکت‌نشین شد و رئال مادرید (به‌ جای فروپاشی) شروع به پیروز شدن کرد. جود بلینگام نیز در آغاز فصل به دلیل جراحی شانه حضور نداشت و این زمینه‌ای برابرتر و متعهدانه‌تر در زمین ایجاد می‌کرد و آردا گولر به‌ عنوان مرجع این تیم معرفی شد.

نتایج در آغاز همراه این تیم بودند. رئال ۱۳ پیروزی در ۱۴ بازی اول کسب کرد که یکی از بهترین شروع‌های تاریخش بود. بازی چشمگیر نبود اما تیم محکم، رقابتی و قابل‌ اعتماد بود و رهبری غیرقابل‌ بحث. در آن مقطع، نام‌هایی مثل ماستانتونو، براهیم دیاز یا رودریگو در ترکیب دیده می‌شد. به‌ خصوص این بازیکن آرژانتینی که قطعه‌ای کلیدی برای ژابی بود، به دلیل توانایی‌اش در پرس، جنگندگی و حفظ تلاش جمعی مورد توجه قرار گرفت.

ظهور این جوان از ریورپلاته با توجه به مشکلاتش در گلزنی تردیدهایی ایجاد می‌کرد اما ژابی برای عطش او و وفاداری منطقی‌اش در پرس از جلو و عقب‌نشینی ارزش زیادی قائل بود. ماستانتونو سرباز و الگو بود، همان چیزی که آلونسو در نخستین روزهای مربیگری‌اش می‌خواست.

اما هم‌زمان با کسب نتایج، بخش بزرگی از رختکن شروع به مخالفت کرد. بازیکنان مهمی مثل وینیسیوس، بلینگام یا والورده نارضایتی‌شان را از روش‌های مربی نشان می‌دادند. نشت اطلاعات رسانه‌ای آغاز شد: ویدیوهای بیش از حد، کار تاکتیکی سنگین، سخت‌گیری بیش از اندازه در برنامه‌ها. جنگ سرد کلاسیک میان بازیکنان و کادر فنی.

جنگ سرد رختکن و ال‌کلاسیکو به‌ عنوان نقطه فروپاشی

وینیسیوس چهره آشکار این درگیری بود. او نقش دوم را نمی‌پذیرفت، نه الزامات دفاعی که ژابی تحمیل می‌کرد و نه تعویض‌های مداوم او را. پیام مربی روشن و منسجم با پروژه‌اش بود اما رختکن در جهت مخالف فشار می‌آورد. همه‌ چیز در روز ال‌کلاسیکو از هم پاشید. وینیسیوس پس از تعویض شدن توسط ژابی آلونسو در فاصله ۲۰ دقیقه مانده به پایان، علنا منجفر شد. آن واکنش نقطه عطف تلخی بود. باشگاه تصمیم گرفت وارد موضوع بی‌انضباطی نشود و همه‌ چیز را به مربی بسپارد و او را کاملاً تنها گذاشت. هیچ جریمه‌ای اعمال نشد و ژابی همان‌جا جنگ را باخت.

از آن روز، به‌ جز چند مسابقه خاص مثل بازی مقابل والنسیا یا دیدار در سن‌ مامس، رئال رو به سراشیبی رفت. تصادفی نیست که این تیم دیگر مانند قبل پرس نمی‌کند، این که براهیم یا ماستانتونو (حتی پس از بهبودی از مصدومیت) در ترکیب ناپدید شده‌اند، این که وینیسیوس و بلینگام دوباره تبدیل به بازیکنان ثابت شده‌اند، این که والورده دیگر تقریباً هرگز سمت راست را لمس نمی‌کند... پس از ال‌کلاسیکو، ژابی از مربی به «مدیر غرور بازیکنان» تبدیل شد، دقیقاً همان چیزی که قرار بود نباشد.

از مربی تا مدیر

ایده اولیه ژابی برعکس این بود: تیمی که در آن همه می‌دویدند، بدون توجه به نام و جایگاه. از همین‌جا سخت‌گیری‌اش با وینیسیوس و بلینگام آغاز شد. قصدش تنبیه نبود، آموزش بود، برای این که کاری متفاوت از گذشته انجام دهند و بفهمند برای بازی در تیم او، باید دوید. ژابی به وینیسیوس و بلینگام اعتقاد داشت و آنها را ستاره جهانی می‌دانست اما می‌خواست به ایده‌ای متعهد شوند. او راه مربی سخت‌گیر را انتخاب کرد، همدلی کمی داشت و مجبور شد برای سلامت رختکن عقب‌نشینی کند. حالا مشکل فوتبالی کاملاً نمایان است.

بی‌تردید، این نبرد را بازیکنان بردند. بدون حمایت باشگاه در روزی که وینیسیوس منفجر شد، ژابی آلونسو قدرتش را از دست داد و امروز بیشتر در اختیار رختکن است تا شیوه تاکتیکی خودش. پروژه‌اش که با منطق و انسجام شروع شده بود، با وجود سخت‌گیری در برخی تصمیم‌ها، در امتیاز دادن‌های پیاپی از دست رفت.

رئال مادرید دوباره تیمی بدون هویت روشن و مشخص شده است و ژابی آلونسو به مربی‌ای گرفتار میان ایده‌هایش و واقعیتی که دیگر کنترلی بر آن ندارد، تبدیل شده است.

منبع : ورزش سه
تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
پربازدیدترین اخبار