تراژدی در خیابان فرشته/ قتل هولناک پزشک تهرانی به دست برادر
صدور حکم قصاص برای “صابر”، برادر پزشکی که به طمع ورود به مجلس، دست خود را به خون برادرش “حمید” آلوده کرد، پایانی حقوقی بر یکی از هولناکترین پروندههای جنایی سالهای اخیر است. اما این حکم، آغازی بر پرسشهای بیپایان اجتماعی و روانشناختی است. این تراژدی که از رویای رسیدن به بهارستان آغاز و به قتلگاهی در خیابان اعیاننشین فرشته ختم شد، بیش از یک جنایت خانوادگی، روایتی تلخ از سقوط اخلاقی، حرص سیریناپذیر برای قدرت و فروپاشی مقدسترین پیوندهای انسانی در برابر پول است.

داستان از یک جاهطلبی سیاسی آغاز میشود. “صابر” با سودای نمایندگی مجلس، دست به دامان برادر پزشک و موفق خود میشود. “حمید” مبلغ پانصد میلیون تومان را برای هزینههای انتخاباتی او تأمین میکند؛ پولی که نه یک هدیه برادرانه، بلکه یک “سرمایهگذاری” پرریسک روی آینده سیاسی برادر بود. با اعلام “رد صلاحیت صابر”، این سرمایهگذاری به یک شکست مطلق تبدیل شده و مبلغ پرداختشده از “سرمایه امید” به “بدهی خجالتآور” تغییر ماهیت میدهد.
مطالبه این پول از سوی حمید، جرقهای بود که انبار باروت خصومت را منفجر کرد. در ذهن بیماریزده صابر، برادرش دیگر نه یک حامی، بلکه یک “طلبکار” سمج و مانعی برای پاک کردن این شکست بود. او به جای پذیرش ناکامی خود، منبع فشار را هدف قرار داد و فجیعترین تصمیم ممکن را گرفت: حذف فیزیکی برادر برای حذف بدهی و خاطره تلخ شکست.
مثله کردن برادری و وجدان
صحنه جنایت در مطب تازه حمید در خیابان فرشته—مکانی که باید نماد شروعی دوباره و موفقیت باشد—به قتلگاه او تبدیل شد. اما نقطه اوج این تراژدی، عمل “مثله کردن جسد” است. این کنش وحشیانه، فراتر از تلاشی برای پنهانسازی جرم، یک پیام نمادین دارد. این عمل نشاندهنده گسست کامل عاطفی و انسانی قاتل از مقتول است. صابر در آن لحظات، نه برادرش، بلکه یک “شیء مزاحم” را تکهتکه میکرد تا هویت او و خاطره پیوند خونیشان را نابود کند. این اوج قساوت، نشان میدهد که در روان او، برادری به کلی مرده و جای خود را به نفرت و حسابگری سرد داده بود. همدستی منشی ۲۴ ساله در این جنایت نیز، زنگ خطری دیگر از بحران ارزشها و آسیبپذیری جوانان در برابر وسوسههای تاریک است.
وقتی «پول» و «قدرت» از «خون» پیشی میگیرند
این پرونده یک آینه تمامقد در برابر جامعه ماست. این جنایت هولناک این سوال اساسی را مطرح میکند: چه بر سر ما آمده که پیوند خونی و تقدس خانواده، اینگونه شکننده و آسیبپذیر در برابر جاهطلبی سیاسی و بدهی مالی شده است؟ این فاجعه، یک نشانه خطرناک از بیماری اجتماعی است که در آن، ارزشهای مادی و سودای کسب قدرت به هر قیمتی، در حال بلعیدن ارزشهای انسانی و اخلاقی بنیادین است.
وقتی برادری برای پانصد میلیون تومان و ناکامی در ورود به مجلس، حاضر میشود برادر دیگر را به فجیعترین شکل ممکن به قتل برساند، این دیگر یک مسئله فردی نیست؛ این یک زوال اجتماعی است. این هشداری است که نشان میدهد بافت خانواده، به عنوان آخرین سنگر امنیت عاطفی، در حال فرسایش زیر فشار بیامان مادیگرایی و رقابتهای ناسالم است.
حکم قصاص شاید عدالت را برای خانواده داغدار به ارمغان بیاورد، اما جامعه برای التیام زخمهایش نیازمند چیزی فراتر از مجازات است. تراژدی دکتر حمید و برادرش باید به عنوان یک مورد مطالعاتی تکاندهنده، ما را به تأمل وادارد که چگونه حرص و طمع میتواند انسانیت را از درون تهی کرده و از یک برادر، هیولایی بسازد. این پرونده، یادآوری تلخی است که در مسابقه بیپایان برای کسب پول و قدرت، گاهی گرانبهاترین چیزی که از دست میدههیم، خودِ انسانیتمان است.