اقتصاد را حرفه ای بخوانید
لوگو
کد خبر: ۱۶۲۷

پایان تلخ یک رابطه در طبقه بالای خانه پدری/ دخترم روی زمین بود و قاتلش با طناب بازی می‌کرد!

چهاردیواری خانه‌ای در تهران، که باید امن‌ترین پناهگاه یک دختر جوان باشد، به صحنه پایانی تلخ برای یک عشق بیمارگونه و آغشته به مواد مخدر تبدیل شد. پرونده قتل «مژگان» ۲۰ ساله، نه یک جنایت ساده، بلکه یک تراژدی پیچیده است که دادگاه را در برابر یک سوال بزرگ قرار داده: آیا این یک «خودکشی توافقی» نافرجام بود یا یک قتل خونسردانه که قاتل برای فرار از قصاص، آن را در لفافه یک داستان عاشقانه تراژیک پنهان کرده است؟

پایان تلخ یک رابطه در طبقه بالای خانه پدری/  دخترم روی زمین بود و قاتلش با طناب بازی می‌کرد!
تبلیغات

«مسعود»، خواستگار ۲۲ ساله مژگان، در دادگاه سناریویی را تعریف می‌کند که شبیه به داستان‌های غم‌انگیز است. او ادعا می‌کند: «من و مژگان همدیگر را دوست داشتیم، اما چون هردو مواد مصرف می‌کردیم، به این نتیجه رسیدیم که زندگی دیگر ممکن نیست. قرار گذاشتیم با هم خودکشی کنیم.» او با جزئیات توضیح می‌دهد که چگونه در روز حادثه، پس از مصرف هروئین توسط مژگان و شیشه توسط خودش، تصمیم به اجرای نقشه گرفتند. «قرار شد اول من او را خفه کنم و بعد خودم را. من او را کشتم، اما وقتی نوبت به خودم رسید، از حال رفتم و نتوانستم…»

روایت پدر: قاتلی خونسرد با طناب در دست!

اما این سناریوی تراژیک، با شهادت پدری که داغدار دخترش است، به طور کامل فرو می‌ریزد و تصویری هولناک‌تر را آشکار می‌کند. پدر مژگان که تنها ولی دم پرونده است، صحنه‌ای را توصیف می‌کند که با ادعای بیهوشی و ناتوانی مسعود در تضاد کامل است: «وقتی وارد اتاق شدم، دخترم روی زمین افتاده بود و نفس نمی‌کشید. مسعود کاملاً خونسرد نشسته بود و با طنابی که دور دستش پیچیده بود، بازی می‌کرد. او اصلاً قصدی برای کشتن خودش نداشت.»

این شهادت تکان‌دهنده، پرده از یک دروغ احتمالی برمی‌دارد و ادعای «از حال رفتم، چیزی یادم نمی‌آید» متهم را زیر سوال می‌برد.

بخشش در اوج تراژدی: «دیگر نمی‌خواهم کسی بمیرد»

نقطه عطف این دادگاه، جایی است که پدر مقتول، با وجود این تناقضات آشکار، درخواستی غیرمنتظره را مطرح می‌کند. او که پیش از این دو پسر و تنها دخترش را از دست داده، در مقابل قضات می‌ایستد و می‌گوید: «دیگر نمی‌خواهم کسی بمیرد. تمایلی به قصاص ندارم و فقط درخواست دیه دارم.» این بخشش، در حالی که می‌تواند راه نفس کشیدن را برای قاتل باز کند، عمق تراژدی خانواده‌ای را نشان می‌دهد که دیگر توان تحمل یک مرگ دیگر را ندارد.

اکنون قضات مانده‌اند با یک پرونده پیچیده؛ از یک سو، ادعای یک عشق نافرجام و یک قرار مرگ دو نفره، و از سوی دیگر، شهادت یک پدر و شواهد یک قتل خونسردانه. هیولای اعتیاد در این میان، دو جوان را بلعیده و یک خانواده را برای همیشه ویران کرده است.

 

منبع : ایران
تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
پربازدیدترین اخبار